کد مطلب:317275 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:675

گفتگوی زهیر بن قین با حضرت عباس در روز عاشورا
حضرت ابوالفضل العباس (ع) در روز عاشورا سوار بر اسب اطراف خیمه ها می گشت و نگهبانی می داد و مراقب بود تا دشمن جلو نیاید. در این هنگام زهیر بن قین از یاران باوفای امام حسین (ع)، به نزد حضرت عباس (ع) آمد و عرض كرد، آمده ام تو را به یاد سخن پدرت علی (ع) بیندازم.

حضرت عباس (ع) كه می دید خیمه های اهل بیت (ع) در خطر تهدید دشمن است از اسب پیاده نشد و فرمود: مجال صحبت كردن نیست ولی چون نام پدرم را آوردی نمی توانم از گفتارش بگذرم بگو، من در حال سواره می شنوم.



[ صفحه 113]



زهیر بن قین گفت: پدرت هنگامی كه می خواست با مادرت ام البنین (س) ازدواج كند به برادرش عقیل فرمود: زن شجاعی از خاندان شجاع برایم پیدا كن، زیرا می خواهم فرزندی شجاع از او به دنیا بیاید تا حامی و ایثارگری فداكار برای برادرش حسین (ع) باشد. بنابراین ای عباس، پدرت تو را برای چنین روزی[(منظور روز عاشورا است)]می خواسته است، مبادا كوتاهی كنی!

غیرت و جوانمردی حضرت ابوالفضل (ع) با شنیدن این سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب اسب زد كه تسمه ی ركاب قطع گردید و فرمود: ای زهیر! آیا با این سخنان می خواهی به من جرأت بدهی؟! سوگند به خدا كه هرگز از برادرم دست برنداشته و در حمایت از حریم او كوتاهی نخواهم كرد، «و الله لاریتك شیئا ما رأیته قط» یعنی به خدا قسم فداكاری خود را به گونه ای ابراز كنم و به تو نشان بدهم كه هرگز نظیرش را ندیده باشی. آنگاه حضرت عباس (ع) به طرف دشمن حمله كرد، چنان كه گویی شمشیرش، آتشی بود كه در نیزار افتاده باشد تا اینكه گروه كثیری از قهرمانان دشمن را به هلاكت رساند. [1] .



[ صفحه 114]




[1] چهره ي درخشان، صص 208 - 209.